از خواب بیدار شد و مثل بقیهی روزها، اول به دستشویی رفت و صورتش را شست. بعد به آشپزخانه رفت و قهوه را دم گذاشت؛ مثل بقیهی روزها. قبل از رفتن به اتاق کارش و شروع به کار روی پروندههای حسابرسی شرکتهایی که برایشان از راه دور کار میکرد، از خانه بیرون رفت و کلید صندوق پست منزلش را داخل قفل انداخت و آنرا چرخاند؛ مثل بقیهی روزها. انبوه نامهها، بروشورها و مجلاتی را که امروز برایش فرستاده بودند از صندوق بیرون آورد و همچنان که دوباره وارد خانه اش میشد، آنها را یکی یکی بررسی کرد: مجلهی مد روز، هفته نامهی اقتصاد، بروشورهای تبلیغاتی لوله باز کنی، حمل بار و خشکشویی، و پاکتنامههایی که درون آنها قبض هایی بود که باید هرچه زودتر پرداخت میشدند. در میان نامه ها، یک پاکت نامهی سفید بود که روی آن چیزی ننوشته بودند. پاکت هیچ تمبری نداشت و مشخص بود که کسی، آنرا شخصا به داخل صندوق پستش انداخته است. مجلات و بروشورها را روی پیشخوان آشپزخانه انداخت و پاکت سفید را با خود به اتاق کارش برد. پشت میزش نشست، چاقوی نامه باز کن را برداشت و با استفاده از آن، پاکت نامه را باز کرد. و نامهای را که با خط خوش و خ