سمفونی تنهایی
سمفونی تنهایی نام من سارا است. این تمام چیزی است که میتوانید دربارهی من بدانید. به جز نامم، چیز دیگری وجود ندارد. من ایدهی جدیدی ندارم. من یک شغل را از صفر شروع نکرده و به جایی نرساندهام. من هیچ هنری ندارم. بلد نیستم نقاشی کنم یا گیتار بزنم؛ حتی اگر صدایم هم برای خوانندگی خوب باشد، هیچوقت نمیتوانم بفهمم، زیرا امکان ندارد جلوی کسی زیر آواز بزنم. من تحصیلاتم را نیمهتمام گذاشتهام و تمام عمر برای بقیه کار کردهام. نام من تنها چیزی است که مرا تعریف میکند. من عاشق پیتزا هستم. از رنگ آبی خوشم می آید. به موسیقی کلاسیک علاقه دارم. برایم نور خورشید، باد، باران و برف، سگها و شکلاتها از همه چیز مهمترند. سعی میکنم شبها زود به تخت خواب بروم، اگرچه که خیلی به ندرت در این راه موفق بودهام. هنوز جمعی را پیدا نکردهام که بخواهم عضوی از آنها باشم. نام من سارا است و من تنهای تنها هستم. گاهی وقتها، رویاپردازی میکنم که در زمانی دیگر و در جایی دیگر هستم. گاهی وقتها، رویاپردازی میکنم که کس دیگری کنارم است و گاهی وقتها هم، رویا پردازی میکنم که خودم هم اصلا نیستم. نام...